مادرانه ای برای ارمیا
گم میشوم در صدای گامهای تو.......فنا میشوم در هق هق گریه های
تو....جان میگیرم با سرود خنده های تو....پرواز میکنم با مهربانی نگاه تو.....ای
جان مادر...تنها امید نفسهای مادر... پاکترین چشمهای دنیا مال توست....زیباترین
ترنم موسیقی در صدای توست...جان ناچیز من کوچکترین هدیه بودن جاودان توست. تو بمان
و باش و بخوان. تو باش و روزهای مرا نورباران کن.. و وقتی دستهای کوچک و گرمت در
دستم است و کنارم راه میروی نگاهت میکنم و میگویم..خدایا...بزرگا...خداوندگارا....چطور این
دردانه معصوم را برای من آفریدی؟ چقدر به من مهر ورزیدی چقدر چقدر بزرگی خدایا..که
مرا مادر چنین دانایی کوچک کردی. باور کن باور کن دردانه دل مادر..وقتی هستی انگار
تمام دنیا مال من است. وقتی در آغوشم سرت روی سینه ام نفس میکشی انگار گرمترین
سیاره روی زمینم... من در عطر دستهایت محو شده ام. من برای تو مادر شده ام....فقط
برای اینکه تو را آنچنانکه شایسته آنی بزرگ کنم....دوستت دارم..عاشقانه...صادقانه...ناباورانه
و جاودانه...عزیزترین ترنم دل مادر