ارمیاارمیا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه سن داره

سید ارمیا بنی فاطمی

مادرانه ای برای ارمیا

  گم میشوم در صدای گامهای تو.......فنا میشوم در هق هق گریه های تو....جان میگیرم با سرود خنده های تو....پرواز میکنم با مهربانی نگاه تو.....ای جان مادر...تنها امید نفسهای مادر... پاکترین چشمهای دنیا مال توست....زیباترین ترنم موسیقی در صدای توست...جان ناچیز من کوچکترین هدیه بودن جاودان توست. تو بمان و باش و بخوان. تو باش و روزهای مرا نورباران کن.. و وقتی دستهای کوچک و گرمت در دستم است و کنارم راه میروی نگاهت میکنم و میگویم..خدایا...بزرگا...خداوندگارا....چطور این دردانه معصوم را برای من آفریدی؟ چقدر به من مهر ورزیدی چقدر چقدر بزرگی خدایا..که مرا مادر چنین دانایی کوچک کردی. باور کن باور کن دردانه دل مادر...
12 شهريور 1392

برای شازده کوچولو:

آن زمان كه مرا پير و از كار افتاده يافتي اگرهنگام غذا خوردن ، لباس هايم را كثيف كردم و يا نتوانستم لباسهايم را بپوشم اگرصحبت هايم تكراري و خسته كننده است صبور باش و دركم كن به ياد بياور ، وقتي كوچك بودي ، مجبور مي شدم روزي چند بار لباسهايت را عوض كنم براي سرگرمي يا خواباندنت مجبور مي شدم ساعتها وبارها و بارها داستاني را برايت تعريف كنم یا روی پا تکانت دهم وقتي نمي خواهم به حمام بروم ، مرا سرزنش نكن وقتي بي خبر از پيشرفت ها و دنياي امروز ، سوالاتي مي كنم با تمسخر به من ننگر وقتي براي اداي كلمات يا مطلبي ، حافظه ام ياري نمي كند ، فرصت بده وعصباني نشو وقتي پاهايم توان راه رفتن ندارند ، دستانت را به من بده ......
12 شهريور 1392

حرفای خنده دار

پسرم  عسلم جدیدا اینقدر حرفای جالب و خنده دار میزنی دلم نیمد ننویسم. کمرم گیج رفت: دیروز دور ستون میچرخیدی بهت گفتیم اینقدر ندو سرت گیج میره یکم گذشت افتادی انگار کمرت درد گرفت بلند شدی اومدی پیشم میگی بمالش کمرم گیج رفت . تو به ما میگی ای بابا من از دست شما چیکار کنم؟ هی از ما میپرسی من کیم؟ما هم میگیم تو سید ارمیایی بعد راه میری تو خونه به همه چی میگی سید میگی سیدمامان  سید دایی  سید خرسی  سید ماشین  سید بخاری  سید لامپ    سید سنسور دود   سید زرد  سید کاپشن  سید نهار و.... که ما دیگه ریسه میریم از دست تو خودت ماشیناتو خراب میک...
25 مرداد 1392

ارمیا به مهد کودک میرود

یکی یه دونه ی مامان صبحا که میری مهد پودک(به قول خودت) دلم برات یه ذره میشه لحظه شماری میکنم زودتر برگردی دلم واسه خودتو اذیت کردنات تنگ میشه.        خیلی جات خالیه پسملی.     ...
26 تير 1392